رد پایت پا ، گاری گشته و آن دست یاسی و نگاهت ، لمس این تن و گناهت ، آن گناهم شست و چن تو ، تا ابد یاس ، می مانم از تو یک کاس می خواهم ، جامی از یاس می خواهم ، نی از آن صهبای سرخ و نی سماع ، جان جانها از نبیذ شور چشمت ، یا که شهد بوسه گاهت ، از شمیم جسم و جانت ، این نعیم در کنارت سخت آغوشت فشردی ، روح یاسم ، کاغذی شد ، جوهر یاسی غزل گفت ، کاغذ روحم غزل شد رفت آنجا ، زیر پایت ، فرشی از یاس و غزل شد دیوان دلیا اسدی
آخرین جستجو ها